September 25, 2014

Ways to express yourself

 
اون روز برگشت بهم گفت بابا من کس خل تر از این حرفام. این جوری بهم نگاه نکن. بهش گفتم آره تو خوبی. تو خیلی با همه فرق داری. تو در و دیوونه ای. گفت نه به خدا،  نمی خوام ادا در بیارم برات. نمی خوام بگم ان خاصی ام. می خوام مثل یه دوست باهات حرف بزنم. تویی که می فهمی من چی می گم و قضاوتم نمی کنی. گفتم می بینی که دارم قضاوتت هم می کنم. فکر کردی رفیق چیه؟ رفیق واسه اینه که موقع سختی ها و ناراحتی ها حرفات رو بشنوه؟ نه خیر آقا، تنها کسی که ناراحتی هات رو می شنوه و انش نمی گیره ننه اته و نهایتا آبجی هات. بعد اخماش رو تو هم کرد که خب حق داشت. گفت بابا می ذاری من یه کلمه باهات حرف بزنم؟ کسی گفت می خوام گریه و زاری کنم برات؟ دارم دو کلمه باهات حرف می زنم. گفتم خب آخه فکر کردم می خوای سفره دلت رو باز کنی من اصلا حوصله ی این کارا رو ندارم. خودم هزار تا بدبختی دارم. عصبی ام، استرسی شدم. هر چه قدرم ورزش و دوچرخه سواری می کنم و با دوستام می رم عیاشی و خوشگذرونی  فایده نداره. تازه سیگار رو که کامل گذاشتم کنار... بعد با بی ادبی خاصی حرفم رو قطع کرد و گفت: داشتم می گفتم. من خیلی کس خل تر از این حرفام. نه که بگم با همه فرق دارم خره. این رو می گم که خیلی اوقات می خوام یه کارایی بکنم. می خوام مثلا برم زیر خبر پیام قاسم سلیمانی به حاتمی کیا صد بارک الله بگم و قربون صدقه اش برم اما می ترسم یه آشنایی کسی ببینه و بعدا حرف برام در بیارن. گفتم یعنی مثلا از این  دست کس خل بازیا؟  دیگه دوست داری زیر پیج کیا کف و سوت راه بندازی؟ گفت حالا اون رو برای مثال گفتم. گفتم خب کاری نداره، برو اکانت ناشناس بساز. خیلی ها این کار رو می کنن. یه اکانت دارن که خودشون ه و همه اش با لباس مجلسی عکس می اندازه و حرف های محیط زیستی و شهروندی می زنه، یه پروفایل دیگه هم دارن که مثلا می ره عکس های مستهجن لایک می کنه و کی به کیه. کسی هم پیگیر نمی شه. از امکانات دنیای آنلاین استفاده کن! گفت نه ببین حرف من رو نمی فهمی. دارم بهت می گم که دارم خفه می شم بس که نمی تونم دمب خروسم رو نشون مردم بدم. گفتم دم خروس؟ گفت آره منظورم همین چیزامه. خیلی هم من به اخلاقیات پایبند نیستم اون جوری که تو هستی. یا مثلا چه می دونم من خیلی مسلمون تر از تو ام. این چیزای مدرنی که تو می گی هم حالی ام نمی شه. گفتم کی گفته من مدرنم؟ من گه خوردم. من خیلی هم سنتی ام. اگه سنتی نبودم که... دوباره حرفم رو با بی ادبی قطع کرد و گفت ببین منظورم اینه که من خیلی مذهبی تر از این حرفام. گفتم خب مثلا می خوای چه کار کنی که مذهبی بودن موضوعیت داره برات؟ این همه آدم مذهبی دور و برمون. کسی با انگشت نشونشون نمی ده، کسی تخم نداره چیزی بهشون بگه در واقع. گفت نه منظورم  اینه که ابعاد نهفته ای دارم و به کسی هنوز نشونشون ندادم. مثلا دوست دارم برم فحش و بد و بیراه بنویسم به آدم معروفا. می خوام چرت و پرت بگم به همه. می خوام لاس های رکیک بزنم با رفیقام. می خوام آبروی دوست پسر قدیمی هام رو ببرم. من گفتم خب من هم می خوام. اما خب دست آدم بسته است دیگه. اینا از معایب زندگی کردن تو جمع ه. گفت تو هم پس این حس ها رو داری یا من تنهام؟ گفتم تو تنها نیستی، به همون دلیل اول که ان خاصی نیستی. اما من ابدا حس تو رو ندارم. گفت پس چه کار می کنی با این که گاهی اوقات بزنه به سرت و بخوای دیگه متمدن نباشی؟ ته اش بهش گفتم ببین، هر کس باید خودش راه خودش رو پیدا کنه. قرار نیست من نتیجه ی مشقت ها و سختی هام رو حاضر و آماده برای تو خلاصه کنم و تحویلت بدم. برو خودت یه فکری به حال خودت بکن. کاری از دست من برنمیاد.
پ.ن: تصویر، عکسی از کریمر شخصیت سریال ساینفلد است.

No comments:

Post a Comment