April 20, 2014

The Height of Naivety


شب خواب دیدم مادرم بیرون از اتاقم است. می روم بهش می گویم مامان بیا. می آید درون اتاقم. بهش می گویم بیا بنشین روی صندلی. و می نشیند. و بعد می گویم، مامان، می خواهم حرف هایی بهت بزنم. و یادم نمی آید چه بود. فقط می دانم نشست و به حرف هایم گوش داد. این خواب ها، همان خواب هایی هستند که فروغ فرخزاد می گفت از ارتفاع ساده لوحی شان پرت می شوند.
 

No comments:

Post a Comment